دریا شب شعری به وسعت ساحل دارد
درون ساحل آدمک ها شعری برای دریا دارند
دریا درون خود قایق و صخره موج دارد
میان تاری گمشده نت هایش فالش فالش های مکرر دارد
دریا روی نت آرام خود پلکان پلکان تا ساحل ترانه ای برای آدمک های ساحل نشین دارد
روی سمفونی فریاد سه تاری تار تار درون را فریاد به درون ساز به درون دریا دارد
حسام الدین شفیعیان
متروی زندگی ایستگاه خاطرات
کودکی درون کوپه باز قصه ای برای انشای آدمها
آدمها ساز درون خود کودک درون مشق نانوشته خود
حرفی نمانده برای نوشتن جز نقطه های سکوت مشق های پر از غلط یا درست تاخورده درون قفس
بند قفس درون آدم آدمک ها درون انشاء مشق های مرتب خط خورده آرزوهای خاک خورده
سوتی زد قطار اینجا ایستگاه شلوغی نیست شهر خوابیده در نوری درون اتاقک ها
حسام الدین شفیعیان
ماضی بعید درون فعل حال از قدیم
فعل حال شکسته فعل ماضی گذشته درون قاب خورده تاب
چند اپیزود فصل زندگی نقطه
متینگ عصرانه درون خود کلمات
درون کلمات جمع خود درون خود درون کلمات
عصر پست مدرن عصر پسامدرن شهری درون مدرنیته از کهن زدگی
چند فلاش بک کات درون قاب عکس درون خود درون برون از درون خود
هجایای کشیده درون پرتاب از کلمه کشیده بر کلمات خود را درون هجایا کشیده درون جملات
شهر فکری وخامت سوالات در درون جواب فکری
فکرهای درون جهان فکری خود برون از درون سوالات جواب های درون سوالات فکری
جدول خود حل کرده درون جدول حل نشده درون جدول ها مربع مستطیل متساوی از معادلات فکر زده
صد به صد و صد به چند سوال یک سوال درون مستطیل خطوط عمودی افقی
جدول ها را کنار بگذارید شعر خوانا درون فکر درون تفکر برای پازلی که قطعه ای گمشده درون پیدایی که حل میکند فکر را
حسام الدین شفیعیان
مسئله بار سنگین دارد
بر تفکر ما شعر بگفتن دارد
انگار آدمک هایی که دلبستن
شاید این قصه ژانویه ای از خود دارد
بار جسم خسته روح خسته
انگار شعر هم واژه کمی حرف دارد
حسام الدین شفیعیان
شاخه های بهار درختان بهاری و گلفشانی فصل
پاییزی یا زمستانی یا تابستانی که فصلی دگر دارد
نغمه خود را به فصل ها بدهیم
بهار هم شکرانه شکوفه ها میشود
تابان خورشید و خورشید تابان در آسمان
شعله سرکش در پرتو هایی درخشان
ستوده باد فصلی نو در رویش
حسام الدین شفیعیان