حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

سوشیانت

سئوشیانت، صفت به معنای سودمند یا سود رساننده و سود بخشنده از ریشة فعل سو به معنای سود دادن است. واژه‌های سو و سوه که در تفسیر پهلوی اوستا، سوت (سود) ترجمه شده

این واژه در گات‌ها به دو صورت مفرد و جمع آمده است. زرتشت در گات‌ها چندین بار خود را در صیغة مفرد، سوشیانت یعنی رهاننده یا نجات‌دهنده نامیده است؛ از جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: اشتودگات، یسنا 45 قطعه11، وهیشتواشت گات، یسنا 53 قطعه2؛ سپنتمدگات، یسنا 48 قطعه 6. در این قطعه می‌گوید:

کی خواهم دریافت [=دانست] ای مزدا و ای اشاکه شما نسبت به کسی که در پی تباه کردن من است، توانا و زبردستید؛ آن‌چه پاداش نیک نهاد است، باید به خوبی از آن اطلاع یابم؛ از این روی، رهاننده (سوشیانت) را آرزوی آن است که از قسمت خویش باخبر باشد.

چنان که در یسنا 53 قطعه 2 می‌گوید:

گی شتاسب هوادار زرتشت اسپیتمان ] بوده] و راه راست دینی را برگزیده‌اند که اهورامزدا به رهاننده (سوشیانت) فرو فرستاده است.

این واژه در سه مورد نیز به صورت جمع آمده است: در یسنا 34 قطعه 13 می‌گوید:

ای اهورامزدا ! آن راه منش نیک که به من نمودی، همان راه آموزش رهانندگان (سوشیانتها) است.

در یسنا 46 قطعه 3 می‌گوید:

ای مزدا ! کی سپیده دم آن روز فرا خواهد رسید که با آموزش‌های فزایش‌بخش خردمندانه رهانندگان، خیر و نیکی به نگاهداری جهان بدرخشد؟

در یسنا 48 قطعه 12 می‌گوید:

ای مزدا ! چنین خواهند بود رهانندگان سرزمین‌ها که با منش نیک، خویشکاری می‌ورزند و کردارشان بر پایة خیر و نیکی، و آموزش‌های تو است. به راستی آنان به درهم شکستن خشم برگماشته شده‌اند.

در کتب کهن زرتشتی آمده که با ظهور این موعود زرتشتی، جهان پر از عدل و داد شود و نظم نوینی برپا شده، ظلم و ستم از بین می‌رود. پس از ظهور وی همه مردم متدین خواهند بود و دوستی و مهربانی را پیشه خود خواهند ساخت

در اوستا سِئوشیانت (Saoshyant) آمده و در پهلوی به اشکال گوناگونی چون: سوشیانت، سوشیانس، سوشانس، سوشیوس یا سیوشوس آمده‌است

سوشیانش پیروزگر خوانده شده‌است. همچنین سوشیانت را آخرین مخلوق اهورامزدا دانسته‌اند. او به همراه خود فرّه کیانی را دارد[۱۸] و باچشم خود، از شش جهت تمام جهان را زیر نظر دارد. [۱۹] نهایت اینکه او به همه جهان سود می‌بخشد و به همه انسان‌ها و حیوانات بی‌رنجی عطا می‌کند.

غزل شماره 89 یا رب سببی ساز که یارم به

حضرت زرتشت (ع)

زرتشت یا زردشت-زَرَثوشترَه) یک رهبر و اصلاح‌گر دینی، فیلسوف و شاعر ایرانی بود. او به پیروانش آموخت که هستی میدان نبرد نیروهای خیر و شر است و انسان آزاد است جایگاه خود در این مبارزه را انتخاب کند. آموزه‌های او، هستهٔ اصلی مزدیسنا را می‌سازد.

زمان دقیق زندگی زرتشت، مشخص نیست. نوشته‌های سنتی، بر آنند که او «۲۵۸ سال پیش از اسکندر» یا «۵۰۰۰ سال پیش از خشایارشا» زیسته‌است. با این حال، پژوهشگران جدید زمان زندگی او را حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌دانند. محل زندگی او نیز نامشخص است. در منابع از آذربایجان، سیستان و ری به عنوان زادگاه او یاد شده‌است، اما تعیین دقیق آن ساده نیست و تنها روشن است که در شمال شرق ایران زندگی کرده‌است.

در گاتاها زرتشت در جامه مرد خردمندی که خود را در یک مأموریت بزرگ می‌بیند، ظاهر می‌شود. او با قدم‌های استواری به دنبال ایجاد تغییر است و به صورت شورانگیزی اطرافیان خود را به راستی فرا می‌خواند. او در این سروده‌ها، مردم را از پرستش دیوان که آنان را آفریده اهریمن و تباه‌کنندهٔ زندگی می‌بیند، بازمی‌دارد و به آن‌ها وعدهٔ پیروزی نیکان را می‌دهد.

زرتشت باور داشت که انسان موجودی آزاد است و در تصمیم‌گیری‌های خود اختیار دارد؛ او می‌تواند انتخاب کند که در میان نیروهای روشنایی بایستد یا در صف نیروهای تاریکی قرار گیرد. زرتشت این آزادی را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌دانست که از آغاز به انسان‌ها بخشیده شده‌است؛ در عین حال، به خوبی درک می‌کرد این آزادی می‌تواند به معنی آزادیِ گرویدن به نیروهای شر هم باشد.

زرتشت، فیلسوف یا پیامبر ایران باستان است که اندیشه‌های او تاثیر بسزایی در شکل‌گیری موازین اخلاق، ترسیم مرزهای خیر و شر و مبانی فلسفه غرب دارد.

زرتشت را پیامبر ایران باستان می‌دانند. وی مردی خردمند معرفی شده است که برای اصلاح جامعه و تزکیه آن، برانگیخته شد. زرتشت، با ترسیم مرزهای جاودانه میان خیر و شر، مشتاقانه و شوریده‌سر، مردم را به مسیر موردنظر خویش فرا می‌خواند و در آنان تاثیری عمیق می‌گذارد. 

زرتشت در زمانی به میدان می‌آید که «دائوا» یا «دیوان»، خدایان باستانی آریاییان پرستش می‌شوند. او با تاکید بر آزادی و قدرت اختیار انسان‌ها و توانایی آنان برای رهایی از پلیدی‌ها، پرستش دیوان را گمراهی می‌داند و آنان را در طبقه اهریمنان قرار می‌دهد. چنین باوری در میان ایرانیان تا آنجا ریشه می‌دواند که حتی امروزه، واژه دیو به موجودی پلید و تاریک اشاره دارد.

گشتاسب و پسرش اسفندیار از بلخ که پایتخت آن زمان بود خارج شده بودند و فرمانروای تورانی ارجاسب، که دشمن دیرینه ایرانیان بود از موقعیت استفاده کرد و توربراتور فرمانده سپاه خود را با لشکری بسیار به ایران فرستاد. لشکر تورانی، دروازه‌های شهر بلخ را با همه دلاوریهای ایرانیان در هم شکستند و هنگامی که اشو زرتشت پیامبر ایرانی با لهراسب و گروهی از پیروانش در آتشکده بلخ به نیایش مشغول بودند حمله کردند  و زرتشت را شهید کردند. زرتشتیان در روز خورایزد و دیماه به آدریان و معابد روی می‌آورند و نیایش پروردگار یکتا را به جا می‌آورند
Why the Midrash has Abraham Thrown into Nimrod's Furnace - TheTorah.comImages for Zoroastrainism for DD

حضرت زرتشت (ع)

جادوگران زرتشت را برای نابودی در جلوی گله گاوان و اسبان انداختند اما به طور معجزه آسایی نجات یافت و برای بار چهارم او را به لانه ماده گرگی که بچه های او کشته شده بود ند نهادند تا زرتشت را بدرد اما به خواست ایزدان پوزه گرگ خشک شد

برای نابودی زرتشت جادوگران هیزم فراوان گرد آوردند و آتش روشن کردند تا زرتشت را در آتش بسوزانند اما آتش در هیزم نگرفت و بنابر زادسپرم آتش او را نسوخت

پورشسپ یکی از جادوگران را برای دیدن زرتشت و تولد معجزه آمیزش به خانه آورد آن جادوگر از دیدن زرتشت ناراحت شد خواست سر نرم او را با دست بفشارد که بر اثر معجزه دست جادوگر خشک شد.

5- عبور زرتشت به همراه مردان و زنان ، پیر و جوان کودکان ،از رودخانه ای پرآب ، بی آن که پلی در میان باشد این معجزه    در سنین 15تا30سالگی او رخ داده است

6- پس از آن که اورمزداسراردین را بر زرتشت آشکار کرد،روی گداخته بر سینه او ریختند و شکم او دریده شد،اما آسیبی ندید.

7- دست و پای اسب گشتاسب در شکم حیوان فرو رفته بود و در این هنگام زرتشت در زندان بود .گشتاسب او را آزاد کرد و دست و پای اسب باز شد.

روایات چنین است که از هفت سالگی تا پانزده سالگی ،زرتشت نزد پارسای بزرگ زمان به نام برزین به فراگرفتن اصول دین و روش کشاورزی و درمان بخشی و شفا ی بیماران پرداخت . چون پس از تحصیل علم و دانش نزد قوم خود وارد شد ، در جرگه مردان بالغ او را پذیرفتند و کمر آویزی را که نشان این مقام بود به کمرش بستند

 اندیشه اش آن بود تا راهی بیابد که رنج را تخفیف دهد . مردمان را به جای انهدام و ویرانی ، به سازندگی و آبادانی ترغیب سازد. زشتی را فرو افکند و نیکی را رایج کند. نیرویی وی را بر می انگیخت و شوق تفکر برای اصلاح امور داشت. خان و مان را رها کرد و در کوه برای تفکر انزوا گزید. عزم کرد تا آن قدر در آن جا به تفکر پردازد تا راه رستگاری و نجات را بیابد. در این هنگام بیست سال داشت

ریشه و معنای نام زرتشت به دیدگاه‌های گوناگونی که دربارهٔ معنی نام زرتشت وجود دارد، می‌پردازد. چون زبان گاتها بسیار کهن است و از دوران کنونی فاصلهٔ زیادی دارد هر یک اوستاشناسان بر مبنائی که خود از آن پیروی می‌کرده‌است، این نام را معنی کرده‌است.[۱] ویندیشمین و مولر آن را به معنی دارندهٔ شتر با جرأت، راسل آن را پسر ستاره، دهارله بلژیکی به معنی درخشان و زرد مثل طلا، بارتولومه به معنی دارندهٔ شتر پیر و برخی به معنی دارندهٔ شتر زرد گفته‌اند

بیشتر از ده شکل برای نام زرتشت در زبان فارسی موجود است. زارتشت، زارهشت، زرادشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زره‌دست و زره‌هشت از این قبیل است ولی او خود را در گاتها زَرَثُشْتَره می‌نامد.[۲][۳] در اوستا «زَرَثُشترَه» 

در متون پهلوی نام وی به صورت زَردُ(خ‍)‍شت

یا زراتوشت یا زرتوشت آمده و منابع عربی نام پیامبر مزدیسنا را "زرادشت" ضبط کرده‌اند.


از بیشتر از دو هزار سال پیش تا به امروز، معانی بسیاری برای واژه زرتشت گفته‌اند. آنچه که مشخص است این است که این نام مرکب است از دو جزء «زرت» و «اُشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسیار است


زرتشت به معنی ستارهٔ درخشان و روشنائی زرین است چون زرنت به معنی درخشان و آسترا (نه اشتر) به معنی ستاره است. کاسل آن را پسر ستاره تصور کرده‌است

نام خانوادگی که سپیتمه است، افزوده می‌شود و به صورت زرتشتر سپیتمه یاد می‌شود. البته این نام خانوادگی را امروزه سپنتمان یا اسپنتمان می‌گویند

حضرت زرتشت (ع)

چون زرتشت پای به جهان نهاد, پیرامون دوران سرون یا دوراژان دیو و افسون گر بزرگ را ظلمت و تاریکی فرا گرفت. دیو از هراس بر خود لرزید و چون دریافت که زرتشت پیامبریست که جادو و افسون و دروغ را از بنیان خواهد کَند و همه ی جادوان و بدکاران را از پهنه ی زمین بر خواهد انداخت, به فکر چاره افتاد : یاران و جادوان را به گردهمایی فرا خواند. چون گرد آمدند به آنان هشدار داد و سپس سه تن از آنان را برگزید تا کار زرتشت را یکسره کنند و پیش از آن که فروغش جهان را فرا گیرد, آن را خاموش سازند. اما همه نقشه های آنان ناکام ماند و زرتشت سالم از این مرحله عبور کرد.

 کمتر می خوابید و بیشتر می اندیشید. اهریمن و دست نشاندگانش زرتشت را وسوسه می کردند, اما او با عزمی راسخ و نیرویی استوار آنان را از خود دور می ساخت. مردمی که از بیداد و ستم جادوگران و بدخیمان به ستوه آمده بودند, در انتظار دریافت فرمان زرتشت دست از کار می کشیدند.

پس از دریافت این پیام آسمانی, رازها بر زرتشت آشکار شد, دریافت که بر جهان دو نیرو فرمان می راند : یکی نیکو و مثبت به نام سِپَنتامینو و دیگری بد و منفی به نام انگرِمینو که همان اهریمن است. و نیز دانست که راه رستگاری چیست و کدامست و مردم برای رهایی از رنج و زشتی چه کارهایی باید انجام دهند. پس از دریافت الهامات بسیار, سرانجام زمان دعوت فرا رسید. از کوه به زیر آمده به میان مردم رفت و سه اصل خوشبختی و سعادت را به مردم اعلام کرد.

به گفتۀ مورخان, زرتشت در غرب فلات ایران زاده شد و تا قبل از آن که احساس کند اجرا کنندۀ پیامبری شده است, به آرامی روزگار می گذرانید. زمانی که رسالت خود را اظهار کرد, روحانیان, ارباب نفوذ و نجبا که وی را بدعت گذار و رافضی می شمردند, به رایزنی پرداخته و تصمیم به تبعید وی گرفتند, چرا که انجام رسالت وی متضمن آن بود که قیود دست و پا گیر را بگسلد, اساس خرافات و موهومات آیین های بیخود را براندازد, مردم ایران را به راه راست و خوشبختی رهنمون سازد و افراد انسانی را از بندهای ستم و تعدی نجبا و روحانیان رها سازد. زرتشت ارادۀ آدمی را بسیار می ستود. خدایان و بت ها جز پاره سنگ ها و تکه چوب ها چیز دیگری نبودند و خداوند یگانه اهورامزدا بود که آدمیان را نیروی عقل و تمیز می بخشید.

با صدور دستور تبعید, زرتشت پیامبر چاره ای جز مهاجرت نمیدید. زرتشت با تحمل باد و طوفان و سرما و بوران کوه و دشت را درنوردید و به سرزمین پادشاهی گشتاسپ رسید. زرتشت به دیدار شهریار نائل آمد, دربارۀ آیین یکتا پرستی و پرستش اهورَمزداه با وی سخن های بسیار گفت و از او خواست تا به کیش زرتشت در آید. پاسخ گشتاسپ این بود که چنانچه زرتشت با کاهنان شهر به مناظره پردازد و بر آنان پیروز شود, به آیین نوین خواهد گروید. پس فردای آن روز گشتاسپ کاهنان را احضار کرد، کاهنان پس از آگاهی از قضیه، با زرتشت به مناظره پرداختند.

نتیجه این مناظره به سود زرتشت بود و از آن جایی که گشتاسپ هنوز در پذیرش این کیش جدید تردید داشت, وزیر خردمند خویش یعنی جاماسب را مامور رسیدگی به عقاید وی کرد. جاماسب که خود از بدو ورود زرتشت به قصر فریفتۀ اصول اخلاقی وی شده بود, جانب او را گرفت و گشتاسپ طبق پیمانی که بسته بود به آن کیش گروید و با پذیرفتن آن دو, مردم نیز آیین نویین را پذیرفتند و بدین ترتیب کیش مقدس زرتشت رفته رفته تمامی سرزمین ایران را فرا گرفت.

انروز که اهریمن بد نهاد به جنگ با هرمزد آغاز کرد ، شش هزار سال گذشته

بود و درین مدت، اهرمن دوبار با (آفات و دیوان و تاریکی و بیماری و درد و
نیاز و خشم و دروغ) به جهان هورمزد کمین زده و آب و خاک و گیاه و حیوان و
مردم را آزار کرده بود. در سه هزار سال سوم، هورمزد برای رهایی ازین آفت ها
، زرتشت را به این گیتی فرستاد و دین و آیینهای خود را به او سپرد تا
مردمان را به سوی نیکی راهبری کند

زرتشت را اهورا مزدا از «روشنایی بیکران» که در «سپهر ششم» بود بنا کرد و
از آنجا به خورشید و از آنجا به ماه و از انجا به سپهر ستارگان که در زیر
سپهر ماه بود، فرود آورد. از «سپهر ستارگان» ، فره ی زرتشت به آتشگاه
خاندان «فِراهیم روان زُیش» فرود آمد. از آن پس ، آتشگاه فراهیم بدون
نیازمندی به چوب و هیمه ، پیوسته و با فروغ بسیار می سوخت. فراهیم نیای
زرتشت شد و فره ی زرتشت از اتشگاه خانه در وجود زن فراهیم که فرزندی را
آبستن بود داخل شد. پس از چندی زن فراهیم دختری بدنیا اورد که نامش را
«دغدوا» یا «دغدو» گذاردند. دغدوا همچون دیگر کودکان رشد میکرد و چون فره ی
ایزدی را در وجود خود داشت چون چراغ میدرخشید و نور می پراکند
دیگر سو، اهریمنان که از زادن زرتشت بیم داشتند ، وسیله انگیختند تا فراهیم
و دیگر مردمان گمان کنند که دغدوا ازینرو انچنان میدرخشد که با جادوگران
راه دارد. پس فراهیم فریب خورد و دغدوا را از خانه و قبیله ی خویش راند.
دغدوا در مسیر آوارگی خود به قبیله ی «سپیتمان» رسید و در خانه ی سرور
قبیله فرود آمد. پس از چندی دغدو با «پوروشَسپ»، فرزند رئیس قبیله ازدواج
کرد. بدین گونه بود که فره ی زرتشت از خاندان فراهیم به خاندان سپیتمان و
پوروشسپ، پدر زرتشت رسید.
زرتشت را هورمزد بگونه ی «ایزدان بهشتی» آفرید. پیش از آنکه زرتشت به جهان
زیرین بیاید، روان وی در جهان بالا میزیست. چون زمان زادن زردشت رسید
«بهمن» و «اردیبهشت» از ایزدان مینوی و یاوران هورمزد، ساقه ی بلند و
زیبایی از گیاه «هَوم» را از سپهر ششم که جایگاه روشنایی بیکران است،
برگرفتند و بزمین فرود آمدند و آنرا بر سر درختی که دو مرغ برآن آشیانه
داشتند فرود آوردند.
«مار»ی به آشیانه راه یافت و چوجه ی مرغان را فرو
برد. آنگاه ساقه ی هوم، مار را کشت و مرغکان را رهایی بخشید. آنگاه روزی
پوروشسپ که تازه دغدوا را بزنی گرفته بود درپی گله به چراگاه رفت . در راه ،
بهمن و اردیبهشت بر او آشکار شدند و او را بسوی درختی که ساقه ی هوم برآن
بود رهبری کردند. پوروشسپ بیاری این دو مهین-فرشته، ساقه ی مقدس را بدست
آورد و آنرا بخانه برد و بزن خویش سپرد تا آنرا نگاه دارد.

/جایگاه زرتشت و اندیشه او از نگاه اندیشمندان جهان/

قاسم آذینی فر 
زرتشت نیکی وبدی را، ونتیجه هردو را با زبانی ساده واندیشه یی بس ژرف روشن ساخت وجای هیچ تردیدی را باقی نگذاشت ولی هنگامی که سخن از پذیرفتن این آیین می آید آن را به مردم واگذار می کند. اوهمه را وهرکس را در گزینش راه، آزاد می گذارد. در آیین او، از زور وفشار خبری نیست. در گاتها در هیچ جا، کوچکنرین اشاره به هیچ گونه زور وزری نیست تا چه رسد به جنگ وپیکار؛ *سروش وآتش، نگاهی گذرا به زرتشت وتعالیم آن، ص87 

اسلامی ندوشن 
زرتشت در سرودهای خود از خشم وستیز و زور، شکایت دارد که او را به ستوه آورده اند. بدکاران نه تنها با قهر، بلکه با تزویر نیز راه خود را به جلو می گشایند، از این روست که آن همه دروغ مورد نکوهش است. راستی و نیک اندیشی سفارش شده است. بشر در سراسر عمر خود همواره با عوامل منفی اجتماعی وطبیعی در آویزش بوده است. او می بایست راه راست وکوشایی را در زندگی برگزیند، تا سرانجام نیروی اهریمنی شکست بخورد. ازاین جا، اندیشهً مزدایی، انسان را شریک آسمان قرار می دهد. بشر باید با کردار خوب خود پروردگار نیکی را یاری دهد و پیروزی را نصیب جبههً نیکی گرداند. راهنمای وی در این طریق خِرَد اهورایی است. اهورا خدای خرد است. به او همین یک صفت بخشیده شده، زیرا همین یک اورا از صفت های دیگر بی نیاز می کند. خرد برای انسان نیز از این جهت بسنده شناخته شده که از آن روشن بینی زاییده می شود وآن خود از مجموع تجربیات بشر سرچشمه می گیرد.* هشدار روزگار، ص98 

اشتینز 
زرتشت، یکی از بزرگترین شخصیت هایی است که در تحول فکری وتمدن بشر نقش پیش قدم داشته است ودر شمار کسانی است که در افکارِ خود به حقایق ورویدادهای طبیعی وابسته است