-
بند قفس کلمات
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:28
قفس بند کلمه شعر میشود قفس قفس بند بند شعر من حرف میشود موج تکاندن زخود صخره شکن شویم یا شهر دیوارهایش بلندو ما کوتاه شویم
-
شهر بر بلندای آهن
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:27
زندگی نیرزد به این همه طمع کفن یکی کفن فروش از کفن ما یک کفن بریمو جسم را کفن چه غوغایی دارد شهر برای آهن مگر چند آجر مگر چند سیمان بلوکه های ادمیان درون قفس اینجا دیوارهای شهر بلند هست و نغمه ها کوتاه به گوش میرسند شهر هم در کفن آهن پیچیده شده هست
-
گلفشانی
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:26
با همی شور گلفشانی گفتی چه عالی تو نشانی گفتی غزل سرایی گفتی شکر زدیو قند چکانی گفتی هم شورو نوای دل طوفانی زدی هم اشک پیاله به دل بارانی زدی تار غم بر شعر خود به قالی بافتی طرح زدیو طرح چو گل ها زقالی بافتی خط خط شعرت را موج فشانی گفتی آخر خط نقطه سر خط بعد با نشانی گفتی حسام الدین شفیعیان
-
شهر من
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:24
شهر من خواب زده در دل او ماه زده شهر من تاریکو اما نورانیست یک جمله از این بیت چراغانیست شهر من سوت کور نیست ولی جای او در دل مهتاب ولی شهر من فریاد خاموش دارد دو سه بیت شعر فراموش دارد شب من تارو غمین هست ولی صبحش چقدر غزل سرائیست ولی بازی دل دلو دلبر دارد یک نفر حال پریدن دارد نقطه ها هم سر بستن شعرم با هم سکوی...
-
چراغ قرمز زمین-گلهای بهاری
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:22
من میل بافتنیه قلم قلب تو ام جایی در سنگ نوشته ی درد تو ام میان شب بو گاهی میان رود فکر تو ام باور دلتنگی تو نه اصلا بند بند موی تو ام چای شیرین تو ام شمع بالین تو ام ساعت خواب تو ام تشنه ی دیدار تو ام ماه تب دار تو ام غنچه ی گلزار تو ام فصل رویش گلهای تو ام آخر شاه بیت غزلهای تو ام حسام الدین شفیعیان چراغ قرمز...
-
/سمفونی برکه/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:20
/سمفونی برکه/ سمفونی سکوت انگیز مرغابی ها غازک های قارقاری در بیشه زاران روی برکه نهالی خشک غزل در بر مردن جهانی خوش بال هایت را باز کن آدمک شب های زمین سر فصل غروب قصه های آرزوهاست حسام الدین شفیعیان
-
/شب شعر ماهی ها/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:18
/شب شعر ماهی ها/ شهری که میبرد چراغ قرمز را زرد در زمستان قصه آدمک ها نغمه میخواند سروده ای برای زمین نقطه های چند نقطگی بر زمین شوریدگی موج ندارد دریا انگار خواب دریا دارد قصه فردا جایی در دل فانوسک دریایی مردی فریاد زد آی دریا شهر مرا در خود خانه دارد دلی دریا به دریا خانه دارد همانجا که مرا شعر میخواند درون جملگی...
-
من در گذر از تاریخ با ارسطو
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:16
من در گذر از تاریخ با ارسطو من با ارسطو چای خوردم و از او پرسیدم حالش را و او که واژگون شده بود در فلسفه حال خویش ز خود من سقراط قصههای او بودم بدون او من چراغ سر در علامت سوال او بودم بدون خودی ز خودم من حکمت فکر او ز فکر دیگری بودم من تنها عامل یاد خود او ز بردن یاد خودش ز خود او بودم من غافل از صحبت او سنگ...
-
/فصل رفتن ها/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:13
/فصل رفتن ها/ اسطوره ی تاریخ کهن شوالیه ی درد های زمین قصه ی ماقبل از عدم بر ختم جایی در قصیده ی تبلور پنهان از زندگی پازلی از چند اپیزودیه غمبار از فصل زمستان تا پائیز تک نواز سمفونی مرگ قطعه ای از متینگ تنهایی بار شکستن ماضی های بعید هر چه قبل بود حال بعید تکرار فاعلاتن فاعلاتن های فالش مغز تمامیه مداد هایت برایت غم...
-
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:12
بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری شبو شبها برفتو تو همی شو که...
-
/رود و دریا/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:11
در مسیر رود بود سنگلاخ ها رود زصخره زدو شد سیلاب ها آرزویش به دریا رسیدن میرفت در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها سد او شدن تا به دریا نرسد سد او که اندیشه دریا شدن ها خروش او باران میگرفت زسنگ شکستو شد همره دریاها شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/مترسک قصه/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:09
مترسک تنهایی ها چرا غمزده ای در میان شب روز چرا تب زده ای چرا قصه ی اینجا تبی مفرد داشت با فعلو مضارع غمی مبهم داشت روی شاخه های فردا برگی از پائیز بود قصه از اول خط برگ ریزان تب جالیز داشت آدم برفی هم مثل این شعر غم فردا داشت کوچه ی شب زده در تاریکی قصه ی مردنو مرگو تب پائیز داشت حسام الدین شفیعیان
-
/ابرهای سفیدو سیاه/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:08
/ابرهای سفیدو سیاه/ زان شکن از قفس خود زبی قفسی زخود برون برون نما از خود ز فکر تو که گیرد جهان برون برون نما شکسته از قفسی که خود کنی زآن برون با خود شکن شکن زخود زخود برون برون نما زلاک خود زحالت به سستی ات زجان خود طلب شکن طلب شکن ز خود شکن طلب بکن زخود که از خودی که میبرد تو را مدارا میکنی با جان خویشتن که او...
-
/شمع و شمع ها/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:07
/شمع و شمع ها/ آتش در دل پروانه زدن چون شمع به روی گلو گردش ایام زدن شمع دوریست که پروانه بگردد گرد آن جمع شمعی که سوی جانانه زدن ماحصل نقطه پرگار جهانیم خوش آنکه پرگارش دور خوبی بر جهان متبلور زدن چه تبلور الماس که در دل دیگران خوبی برای دل جانانه زدن حسام الدین شفیعیان
-
/خورشید هدایت/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:06
/خورشید هدایت/ ای چشمه خورشید هدایت در سپر از دوران تاریخ هدایت بر بر هدف در بر امید چو خورشید ماهو ستاره همه در عشق چو جوشید شعر از کلمات حرف چو باران شود آری این هست نهال بذر تنومند صداقت راستی در بر تعالی متعالی هر کسی که دارد بر خود جوشش چو عالی کوشیدنو جوشش همه در راه بذر حمایت حامی بر کل افلاک و کهکشانها و جلال...
-
غبار تنهایی
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:05
یک نفر در غبار تنهایی روی سکوی سپیده دم رویایی جایی در قصیده ای بارانی میشود رویا شاید قصه ای برای فردایی سکوت ممتد روزهای زمستانی مثنوی تکیده از درخت پیچک سار روی سپیده دم زیبای صبحگاهی درون برون از زندگی از درخت شکوفه های سکوت انگیز تار سه تاری در درون تارهای غار تنهایی حسام الدین شفیعیان
-
کوزه از چه طرح عالی میداشت
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:04
شعر را کوزه گری خواست که طرحش بزند دور دور به دستان هنرمند خودش طرح بزند خواست شعر را به دستش درون کوزه حرف بزند حرف زد درون کوزه نه برون آن طرح زد گلهای بنفشه و سنبلو آفتابگردان برونش چه زیبا مینگشت کوزه گر غم خود را به کوزه چه زیبا میزد انگار تمام ساعت همان طرح زدن خواب کوزه زطرحش برون شعر زدن دیدم که هنر طرح زدرون...
-
شعری که مدام نو میشد...
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:01
نمیدانم کجای شعر من زخمی بود چسب زخمی زقلم پیچید پیچکی بر در دیوار زخود میپیچید برگ دادو ززمین تا بر دیوار میرفت بذر عشقی شدو تا در همو بر هم میرفت در هم نگاشته بود پروازی پر پروانه دل پیچکو بر تابیدن پیله زپرواز شدن در درون قفسیم قفسی تا دل این پیچک تابنده زپیچک پیچک شعر ناقوس شدو شعر تابوت شدو شعر میجوشید شعر ضربدر...
-
/قطعه ای برای سرودن/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 05:00
چند بلوک و چند چهارراه هیاهوی خاموش عکس کودکان در خاک صدای گریه صدای خنده صدای مات زنده ها برای تابوت ها عجیب سکوتی دارند مردگان انگار با خود تمام ارزوهایشان را به خواب برده اند حسام الدین شفیعیان
-
/شهری در دل قصه/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:58
قصه شب غزلی از صبح داشت زان پس صبح طلوعی دگری را میداشت زان زپس روز زنو از روزی روزی از روز دگر از روزی بود شهری در دل قصه دگر قصه های زین پسو غصه دگر ماه در آینه خورشید میشد خورشید فلک را دور گردان میشد زان زروزی زبعد از روزی شبو شبهای دگر آمدو رفت قصه آمدنو رفتن ما اینگونه بر چرخ فلک قصه همی گردش نو زین پسو پس...
-
سیاره آدمک ها
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:57
سوت سوت سوت ایست ممتد شعر شهر خواب از شعر شعر خواب از شهر تکان تکان شعر را بتکان بر روی واژه نقطه نقطه هست نکته مغز بادامی که تلخی شعر دارد شیرینی از کام شعر انگیز دارد تابلوی سیاه زده از گوشه عکسی عکس های خواب زده خواب زدگان زندگان شعر تاریخچه کهن عصر مدرن ابیات تازه از تراشه های نوک مدادی مداد کیبوردی مداد غیر کاغذی...
-
دفتر خاک خورده
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:56
چراغ مطالعه روی میز خاک خورده کاغذهای باطله از روزانه های تاب خورده تاب بلند روی تپه ی تاب انگیز آدمک های نیمکره اینور شعرو آنور شعر سوت دست هورا اشک غم های هیولایی دودمان دود گرفته از شعر میشد تاریخ روی میخک تنهایی روی فرش شعر قرمز ایست بود چند تکان محکم شعر بیداری ناسروده ترین قصیده پائیز بود جایی فراسوی سوسوی چراغ...
-
شهر بادبادک ها
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:53
قصیده های بارانی کلبه شنزار های ساحلی دریایی میان قطعات زندگی تاب میخورد ماحصل فکرهای طوفانی چند قصه ناسروده انگار فصل سرد خواب های پسا تاریخ از شعری تنیده در قالب دفتر ذهن ما همه در دفتر زندگی رفته از کلمات شده ایم مزرعه ای در بادهای قطب های تنهایی نموداری از تکاپوی شهری تکاپوی درون خواب های طولانی شهر های تکیده بر...
-
/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:52
/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/ چه خالی گفتی با چه حالی گفتی از چه عالی گفتی یا که فانی گفتی با ستاره گفتی یا که آسمانی گفتی از بر بهر نگفتی چه عالی گفتی گلفشانی گفتی با نشانی گفتی بند بند مرا دار قالی گفتی دار کشیدی شعرم یا که من را زدی نقش چه عالی بافتی از چه رو این شده زندگیم نکند شعر مرا با نخی بر دلت کوک زدی طرح...
-
کجای قصه خوابیدی
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:52
باز کجای قصه ی خواب گرفته نور مهتاب هست شبی شعری که میبرد غمهای زمین را روی تقاطع فکر رسالت چگونه زیستن بود و در بلوار اندیشه مردی تبر میزد درختان فکر را شعری برایت گفته ام نامه رسان نیاورد کجای واژه اشکم خنده دار بود برای شعرم شمعی روشن کن حسام الدین شفیعیان
-
باران بهاری
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:51
باران که میبارد رنگین کمان درون نهفته از پیدا رخ مینماید باران قصیده ای لا به لای پنهان در برون زابر آمدن حالا میان این همه رنگین کمان قصه ای دوباره طلوع در بهاران و شکوفه ها درون آن بال میگیرند و پروانه ها هم رقص ستاره های آسمان ستاره برای گل و گل برای ستاره ها خورشید درون عمق لایه های درون گل کرده شعری که میبرد تمام...
-
شب های فانوسی روزهای خورشیدی
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:50
صدای فانوس شبی می امد در پس نقطه تاریک کمی نور میشد زنوری که دل شب زشب پر میشد خط بطلان دقایق زتاریخ میداشت این غزل بود یا که در مثنوی شعر گم میشد شاعری پر بگرفتو کمی شعر میشد بر در دفتر عشق زنو نو میشد این زبیتی که قلم نوبر داشت قرمزی داخل واژه کمی گم میشد کال خط برگرفت در درون قرمزی سرخ میشد سرخ زدانه زقلم دانه دانه...
-
تند باد زندگی
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:49
قایق ها در مسیر تندباد زندگی روی موج های متلاطم بر کارناوال زندگی شوریدگی های زندگی طرح پنچره ای باران زده بر زندگی Hesamshafieian
-
نان بر آهن-ماه و آدمک ها
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:48
تنور سرد نانوایی تاریکی ممتد نان بر آهن قصه زنگ زدگی قرن فصل تولد نویی از چراغ بنفش بر شهر ... سوت میزند قطار جایی در دل ریل آهن زده شهر غبار انگیز دود گرفته زندگی شهری اتاقک های روشن و خاموش شعر شب های ماه و آدمک ها حسام الدین شفیعیان
-
شعر اقاقیا-فصل سرد زمین
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:47
کنج اقاقیا پروانه ها رقص شمع میکنند قصه درازیست شب های یلدا نشده ی فردا شب با تمام سکوتش سمفونی شعر است .. باران فصل سرد زمین سکوت ساعت های تیک تاک زمین شعری که میبرد با خود بر زمین فانوسکی در دل شب های زمین .. حسام الدین شفیعیان