-
قصیده ای طوفانی
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:47
برای قصیده ها تنهایی برای شعر من کنج اتاقی کلماتی بارانی قصه از کاشتن بذری آغاز شد منو شبو شعرو قصیده طوفانی حسام الدین شفیعیان
-
دقایق سکوت انگیز زمین
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:46
دقایق سکوت انگیز زمین جایی در سمفونی زمان جایی در نت های کمان جایی در فالش شدن نهان گاهی در دو دو می های نهال نهال بر گیاه و بذر جهان جهان بذرو درو در اعمال عیان حسام الدین شفیعیان
-
/شاعر خواب های دلتنگی/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:45
شاعر خواب های دلتنگی رویاهای قصه ی دلتنگی تواریخ تاریخ بدون سال سالهای قصه ی دلتنگی پنجره ی رو به شهری آهن آهن های قصه ی دلتنگی کارناوال شهرنشینی بوق ممتد ترمز روی کلمات هجایای کشیده از درد دلتنگی ماضی بعید قصه دیروزها فعل حال قصه امروز دلتنگی خاطرات خیس باران زده سال شمسی قمری زدور شعر منظومه مثنوی دلتنگی تالاب غرق...
-
/مردگان زندگان یا زندگان مردگان/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:43
/مردگان زندگان یا زندگان مردگان/ خفته ان این مردگان زندگان مردگان ز غم این زندگان گاهی اشکو گاهی ماتم برای زندگان زندگانند مردگان یا مردگانند زندگان شایدم از بهر دنیا برده اند سنگی زبهر زندگان پروازی تا بسوی آسمان از برای رفتن از این زمین مردگان حسام الدین شفیعیان
-
/بیا تا/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:41
/بیا تا/ بیا تا شاخه ها را ساره باشیم میان انجمن پروانه باشیم بیا تا گیتی از خود بر خدا شد مثال بنده ای پروانه باشیم بیا تا دفتر زنده شدن ها مثال گوهری دیرینه باشیم حسام الدین شفیعیان
-
/غم زندگانی/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:40
/غم زندگانی/ غم کوزه گر نخور ای مهتاب که شویم کوزه گر خاکدان ها گر به شکل اندر از پیچیده شدن ها مثال خاک چو کوزه شدن ها مثال شمع چو بام شبانیم شبانگاهان تا صبحگاهانیم مثال خوردن شدن از ساختنیم ما که گرد شمع سوختنیم ما حسام الدین شفیعیان
-
/یک چند سطر نگفتن از گفتن ها/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:38
/یک چند سطر نگفتن از گفتن ها/ تولد کلمه بود کلمه ماقطار جمله گفتن بود مترادف نگفتن از گفتن بود شاید زندگی طعنه ای به آن از نگفتن بود آنی که فردا نداند چه میشود شاید اصلان فردا از نیامدن گفتن بود باز هم تولد کودکی دگر ،کلمه جستن از نام برای نام نگفتن بود عصر یکشنبه یا دوشنبه چه فرق دارد وقتی هوا هم دلگیر نگفتن بود حسام...
-
/سرنوشت مسیر/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:36
سرنوشت مسیر برایت چه گویم باز غم انگیز ترین سروده گویم باز غمبارترین قصیده هایم استخوان شکن کمی مرحم زمین تلخ مبار بر پیکر نحیف من من تاریخ غمهای زمینم برایم کمی ساز دلتنگی بزن حسام الدین شفیعیان
-
بازی سرنوشت
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:34
/بازی سرنوشت/ بگذار سرنوشت بازی بدهد با ما سر ناسزا گداری بدهد این خط بلند پیشانی من غم بسته با حرف تو از دل من خسته بگذار پرنده ها پرواز بکنند شاید زمستان قصه برگشته حسام الدین شفیعیان
-
قصه شب
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:32
منو ماه و قصه شبو شب زده باز تنهائیم دیوار شهر بلند ما چقد کوتاهیم شبو خط شکستن به صبح باز ما را ببرد با خود بی من زخودی من خود خود شکن از خود بیخود زدرون قفسی باز تبر زفعلو زماضی بعید ساختن فردا با مثنوی زندگی از شب شکنی تا خود صبح قصه شب غزلی تا دل صبح ما در بارگه مسیر طوفان افتیم هم کشتیو هم ساربان ها سازیم باز قصه...
-
چراغ روشن بذر درون دگری و دگری
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:31
بذر اندیشه تو ریشه تو فکر خرد اندیشه تو این سه بعد نه تنها صرف یک حرف در ورای آدمها هست اندیشیدن به تو به تو اگر اندیشه شود تویی نمیماند تو نیستی من نیستی در اندیشه هستی گذران کن زبعد خود برون آی زدانش هستی را این هست مقیاس وسعت فکر دگر و دگران برون زدریا کجای جهان موجی ندارد هر کجا چراغی میزند بادی میزند روشنی در بر...
-
((تپانچه پدربزرگ))
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:27
((تپانچه پدربزرگ)) تپانچه پدر بزرگ هیچگاه شلیک را بخود ندید در کنج اتاق برای زندگی آجری سرد شده بود مدال های او را کلاغ های پارک با خود بردهبودند هیچکس باور نمیکرد مرد تنهای نیمکت شکسته ی پارک ژنرال جنگهای پر از پیروزی باشد او تاریخ را با خود به تنهایی اش میبرد و سکوت مرگبار تابوتی شده بود از خاطراتش حسام الدین شفیعیان
-
جنگ و صلح- مدال عشق
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:26
جنگ و صلح- مدال عشق جنگ و صلح جایی در جنگ صلح بود یک کودک متولد شده بود جغرافیای زمین برای او فشنگ خالی نبود پرچم های صلح را آتش نکنید زمین خسته است حسام الدین شفیعیان /مدال عشق/ پدر ز خواب رفته بود و خواب می دید خستگی را ز کار می دید دختر نگاه زیبا بر پدر انگار جهان گرد او همه است پدر بر گرفت و لباس عشق سوزن کرد نخ...
-
تکاندن از خود به حروفو کلماتی دیگر
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:25
خط خط دلت دل تکانی بتکان از بهر دلت دل تکانی بتکان از واژه تکان چند حروف دیگر با نقطه تو هم نقطه خوانی بتکان گر نکته بدانی نکته دانی بتکان بر شعر کمی شور فشانی بدوان چون دانسته زحرفو حروفی دیگر از ف تو فعلی دگرو فعل تکانی بتکان حسام الدین شفیعیان
-
/چند خط ناخوانا مینوشت/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:23
/چند خط ناخوانا مینوشت/ من سرخپوستی را دیدم که زرد میکشید زردی را بر رنگ نوشتن قلم خود میکشید نوشتارش ناخوانا بود انگار فقط برای تاریخ بعد از خودش میکشید دور آتش رقص را به زانوی ماه خیال خود دار میکشید از دار فکر خود جرم افتادن جاذبه را میکشید عصر او درک واهی داشتن از خط های او او را به دار فکر خود نقد از تشخیص ابتلاء...
-
/سکوت نهنگ ها/
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:15
قدم هایتان را آهسته بردارید آدمها ساحل سکوتی عمیق دارد کمی برایشان ساز بزنید دیگر نهنگ هابیدار نمیشوند سکوت کنید آدمها نهنگ هاخوابیده اند حسام الدین شفیعیان
-
پری دریایی
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:13
/پری دریایی/ قدم هایت را آهسته بردار پری دریایی به ساحل انسانها خوش آمدی دلت را دریایی نگه دار اینجا شهر است نه پشت دریا قایقی اگر داری جا بگذار عاشقانه برگرد به دریا شهر با تمام آهنی بودنش تو را خورد خواهد کرد شهر چراغ دارد آن هم قرمز حسام الدین شفیعیان
-
شهری در آهن
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 04:12
قصه های شهر تنهایی روی برگه زردو قرمز افکار پنهانی میان سقوط آهن روی برجک شهری در دل آهن و دودو دردو تنهایی طاقت ماه افتادن در برکه شب های سرد زمستانی قصه ای از نقطه های ریز و ستاره های شب های رویایی حسام الدین شفیعیان
-
مزرعه خواب زده
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:41
بتکان خود را مترسک درون قصه ها کلاغ ها با تمام غار غار خود برای نوک زدن به مزرعه مترسک ها را دوست ندارند درختان نوک زده مترسک نوک زده میوه هبوط کخ زده گندم زار درون مترسک پر از خالی درون لباسکی چوبی خواب نداشته چوب و کلاغی که برای مترسک هم صدای صدا زدن میکند چشمانت را باز کن کلاغ مترسک خوابیده در چوب تراش آن قصه...
-
ماهی های تن زده
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:40
تن ماهی ها ماهی را له کردند و مارک زدند ماهی ها شور هستند ماهی ها شور زده قطعه در تن شدند دریا با تمام وسعت خود برای ماهی تن زده دایره ای در خفتن هست حسام الدین شفیعیان
-
سیاره یخ زده
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:38
میان خلوتیان شمع شعری میشویم شمع شعر را درون شعر شهری میشویم شب های یخ زده قصه های تلخ زده قهوه ای که نه قهوه ای نه سیاه تاریک فنجون ترک زده شعر درون خود یخ زده سیاره گرد اما درون خود یخ زده توپ سیاره ای زمینی برای شعری که درون خود گل را خار زده حسام الدین شفیعیان
-
شب های زمین دریا ساحل آدمک ها
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:37
دریا شب شعری به وسعت ساحل دارد درون ساحل آدمک ها شعری برای دریا دارند دریا درون خود قایق و صخره موج دارد میان تاری گمشده نت هایش فالش فالش های مکرر دارد دریا روی نت آرام خود پلکان پلکان تا ساحل ترانه ای برای آدمک های ساحل نشین دارد روی سمفونی فریاد سه تاری تار تار درون را فریاد به درون ساز به درون دریا دارد حسام الدین...
-
قصه آدمک ها
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:35
متروی زندگی ایستگاه خاطرات کودکی درون کوپه باز قصه ای برای انشای آدمها آدمها ساز درون خود کودک درون مشق نانوشته خود حرفی نمانده برای نوشتن جز نقطه های سکوت مشق های پر از غلط یا درست تاخورده درون قفس بند قفس درون آدم آدمک ها درون انشاء مشق های مرتب خط خورده آرزوهای خاک خورده سوتی زد قطار اینجا ایستگاه شلوغی نیست شهر...
-
درون خود کلمات,برون خود جملات, درون سطر ها پازل به درون و برون نگرشی دگر
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:33
ماضی بعید درون فعل حال از قدیم فعل حال شکسته فعل ماضی گذشته درون قاب خورده تاب چند اپیزود فصل زندگی نقطه متینگ عصرانه درون خود کلمات درون کلمات جمع خود درون خود درون کلمات عصر پست مدرن عصر پسامدرن شهری درون مدرنیته از کهن زدگی چند فلاش بک کات درون قاب عکس درون خود درون برون از درون خود هجایای کشیده درون پرتاب از کلمه...
-
بار سنگین کلمات
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:31
مسئله بار سنگین دارد بر تفکر ما شعر بگفتن دارد انگار آدمک هایی که دلبستن شاید این قصه ژانویه ای از خود دارد بار جسم خسته روح خسته انگار شعر هم واژه کمی حرف دارد حسام الدین شفیعیان
-
ستوده باد فصلی نو
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:14
شاخه های بهار درختان بهاری و گلفشانی فصل پاییزی یا زمستانی یا تابستانی که فصلی دگر دارد نغمه خود را به فصل ها بدهیم بهار هم شکرانه شکوفه ها میشود تابان خورشید و خورشید تابان در آسمان شعله سرکش در پرتو هایی درخشان ستوده باد فصلی نو در رویش حسام الدین شفیعیان
-
درون تاب خورده
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:11
چه بدون ابرو چه غم مادری کنار فرزند باید دستت را بلند کنی و بیفتی انگار درون چشمان کودک آرامش و چشمان مادر طوفانیست من شعر را گذر کردم افتادمو نظر کردم من غم را درون خود میتابم و درون انسان را هنوز بذر امیدی پیچکی میشود چه ساده گذشتیم از غمهای هم انگار هر پنچره درون خود آدمهای درون افتاده دارد دیگر غوغای ذهنی شهر...
-
فانوسی در شب
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:09
موج میفشاند دریا میزند صخره میخورد دریا ساحلی دارد که فانوسکی شب برده در خود آن را میان تلاطم دریا موج میفشاند و درون خود سکوت هست تابوت درون آب تار میزند بر ان سمفونی جنگ اما صلح درونش سفید برده تابوت را دریا موج میخورد و تابوت میفتد درون اعماق آب بردگی ساحلی که میخورد تابوت را نقطه صفر دریا ساحل شنی هست اینجا درون...
-
شب چراغ شهر
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 03:06
شهر در نگاه ستاره ها چراغ قرمزست آسمان با تمام ستاره ها یش شب چراغ شهری بر بلندای آسمانست چه دلگیرست وقتی ستاره ای می افتد انگار تمام ستاره ها برای مهتابست نگران مباش اینجا شب هایش هم فالش میزند درون تپیدن خود برای سروده ای که میبرد دلتنگی زمین را حسام الدین شفیعیان
-
فانوس-13
سهشنبه 27 اردیبهشت 1401 22:52
یک دریا را مد نظر بگیرید و حال یک رود به سمت دریا در این رود سنگ گذارند رود در همانجا میماند و آب گلالوده راکد در آن جمع میشود آب راکد وقتی سنگ برداشته شود گل و خاک را به دریا میریزد اما دریا آن را تمیز میدهد دریا وسعت بزرگی هست اما رود انشعابی به مثال دریا.اگر دریا آلوده شد هر رودی به دریا وصل شود جاری جاری هم آلوده...